پویا و باران
نفـــــــــــــــــــــــــــــــس خانومم سلام .
اوایل دیماه رفتیم تبریز پیش مامان جون اینا ... سرمای امسال تبریز بی سابقه بود و میشه گفت کلا
خونه بودیم ... ولی باز هم بودن در کنار مامان جون و سایر عزیزانمون خوش گذشت ...
موقع برگشتن ، بابایی اومد دنبالمون و با مامان جون برگشتیم کرج ...
شب آخری که تبریز بودیم رفتیم خونه ی خاله رویا و عمو پیمان و شما کلی با پویا جون بازی کردین و
کلی بهتون خوش گذشت ... و ما هم تونستیم بعد از مدتها درست و حسابی همدیگه رو سیر ببینیم ..
شما عمو پیمان رو عمو پیکان صدا میکردی :)))) ... عاشق خاله رویا هستی و لولا صداش می کنی ...
به پویا جون هم میگی : پولا ...
اینم چند تا عکس از شما 2 تا :
دوستای خوب :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی