پرنسس بارانپرنسس باران، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

پرنسس باران ؛ هدیه ی پر شکوه خداوند ؛

سفر به تبریز

1392/3/9 17:34
909 بازدید
اشتراک گذاری

 

نازنینم؛

باز هم شکر خدا سفرمون به تبریز برای شما خیلی پرخاطره و جالب بود.

هوای بهار هم زمینه ای برای شیطنتهای شما و پسر دایی کوچولوت ، مانیاد ، بود و

حسابی دمار از روزگار من و زندایی در آوردین.

ولی در کل خیلی خوش گذشت ...مخصوصا به شما ..

حالا دیگه مامان جون حق داره هر روز زنگ بزنه بهت و کلی باهم حرف بزنین.

دیگه خیلی برات تنگ میشه.

شما هم که همه اش میگی : مامانی.دایی...مانی(مانیاد)...هستیس(هستی)...مهسیس(مهسا)

دورت بگردم من با این حرف زدنت..

همه چی رو تو عکسها توضیح میدم مامانی.

 

 

باران و مانیاد:

 

 

باران و مانی

 

 

بقیه ی عکسها در ادامه مطلب:)

 

هر روز صبح با مامان جون میرفتین و نون می گرفتین و آقای نانوا یه دونه نون کوچولو هم

برای شما می پخت و اینجوری نون رو میگرفتی و تا رسیدن به خونه از سرش میخوردی:

باران

باران و مانیاد توی کمد رختخوابها:

توی بالکن حیاط مشغول شیطنت و چیدن گوجه سبز:

باران در باغ سوار بر ماشین اکتای:

ایندفعه با ماشین مانیاد :

یه خواب ناز در باغ :

دوستان باران همچنان مشغول بازی...هستی ، شایان و مانیاد :

بازی با هاپو :

مشغول دیدن حسنی ....عاشق این صندلی نماز مامان جون شده بودی :

مانیاد با کلاه باران :)) :

کلا این کلاه شما به پسمل ها خیلی میاد...اینم یه سند دیگه :) :

مهربد تو پولی (پسر عمه ی باران) با کلاه باران که با اجازه عمه الی از وبش برداشتم:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

صدف
11 خرداد 92 0:09
خداروشکر که بهتون خوش گذشته . الهی قربون اون نون خریدنت برررررررررررررم پرنسس ، به به چه پسر دایی خوشتیپی ، چه دوستای خوشگلی .
خدایا خودت همیشه و همه جا حافظ همه کوچولوها باشه

آمین.
ممنون که اینقدر به ما لطف داری.دلم برای خودت و آراد یه ذره شده
سپیده
11 خرداد 92 0:36
باران جون خوش به حالت که مامان جون به این مهربونی داری من که خیلی دوسش دارم

ممنونم دوست خوبم.منم خیلی دوستتتتتتتتتتتت دارم.
مامان لاله
11 خرداد 92 14:10
همیشه به سفر عزیزم. چه عکسهای قشنگی. خوشحالم که بهت خوش گذشته. با یه بوس تپل برای تو


شادی
14 خرداد 92 16:33
وای که تو چقدر دوست داشتنی هستی باران .
یعنی من عااااااااشقتم

خیلی خوشحالم که بهت خوش گذشته عزیز دلم .

منم عاشق خاله شادی و بهر جونم هستم
مونایی
17 خرداد 92 2:31
مشخصه که حسابی بهش خوش گذشته .

واقعا هم همینطور بوده
مامان آراز
19 خرداد 92 15:09
میبینم که اومدید تبریز و من بیخبر بودم
ای دوست بی وفا........

خوشحالم که خوش گذشته

این بار خیلی هول هولکی شد.ایندفعه که اومدیم حتما می بینیم هدیگه رو مهربون.
آتنا مامان روشا یدونه
26 خرداد 92 14:27
چه ژستایی گرفته این پرنسس خانوم. این وروجک آخری هم خیلی بامزست

قربونت برم عزیزم.
لطف داری.