اولین قهر
دردونه ی مامان و بابا ؛
چند وقت پیش که مامان جون خونه امون بودن برای شام مهمون داشتیم و قرار شد مامان جون برای
شام کوفته تبریزی درست کنند . شما هم اونروز تا تونستی شیطنت کردی و تو هر کاری سرک
می کشیدی و نمی دونم چرا هی بهونه میگرفتی..
برعکس مواقع دیگه که وقتی مهمون داریم کوچکترین کاری با من نداری ..
ولی اون روز یه روز استثنایی بود ...
بهونه ی آخرتم این بود که جیش داری و منو در حالیکه دستم بند بود کشوندی دستشویی ....
مطمئن بودم که جیش نداشتی و منم دعوات کردم و موقع پوشوندن شلوارت تندی کردم با شما
و رفتم دنبال کارم ...
بعد از چند دقیقه دیدم خبری از شما نیست و وقتی اومدم دنبالت با این صحنه مواجه شدم :
اولش اصلا نگاهم نکردی :)))
ولی بعدش یه نگاه در حالت قهر و بهم گفتی باهام قهری :
آخ که من عاشقتم ... نگاهت می کشه منو ... مادر به فدااااااااات ...
عاشق این قهرهای چند لحظه ایتم...