پرنسس بارانپرنسس باران، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

پرنسس باران ؛ هدیه ی پر شکوه خداوند ؛

باز هم پاییز

1392/7/1 16:03
404 بازدید
اشتراک گذاری

 

دخترک بهاری من ؛

 

باز هم یه پاییز دیگه از راه رسید... یه مهر ماه دیگه... عاشق این روزهای زیبای پاییزم...

تکاپوی به مدرسه رفتن بچه های مدرسه ای ... عاشق اینم که ساعتها تماشاشون کنم...

یاد روزهای مدرسه رفتن خودم می افتم و دلم برای اون روزا پر می کشه...

دوستان دوران دبستان و معلمهای مهربون... پاییز تبریز رو بیشتر دوست دارم ، مامانی...

انگار که این فصل اونجا محسوستره...عاشق آفتاب پاییزم..مخصوصا آفتاب بعد از ظهرش

که آدم رو نوازش میده...

خوب میدونم که چند سال دیگه دوباره شور و شوق پاییز برام بیشتر میشه و

من مامان یه دخمل کلاس اولی خواهم شد...

از الان دلم برای اون روزها ضعف میره... اینکه ببرمت مدرسه و با محیط اونجا آشنات کنم و

سالی 9 ماه ، تو رو بدست تقدیر اونجا بسپارم...

تصور قیافه ات با مقنعه برام بهترین حلاوت دنیا رو داره...

تصور موهای چتریت که از مقنعه بیرون می مونه و رو پیشونیت میریزه...ت

صور اون لپهای برآمده و خندونت از کنار مقنعه ات...وای که دلم ضعف میره برای دیدن اون لحظه...

 

باران قشنگم ؛

 

امیدوارم امسال هم پاییز زیبایی رو در کنار هم تجربه کنیم...

الان که دارم می نویسم بوی پاییز رو حس می کنم...

یادت باشه وقتی برگهای زیبا و خشک پاییزی رو زیر پات له می کنی به این فکر کنی که این

برگهای زیبا روزگاری بهت نفس رو هدیه کردند....

 

 

پاییزت مبارک ؛ شکوفه ی بهار من...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان مریم
2 مهر 92 14:12
سوسن جان چه تصویر قشنگی ..راست میگی چقدر خوردنی میشن توی لباس مدرسه...آخی چه حس خوبی داره...پاییز قشنگی رو براتون آرزو میکنم

واقعا همینجوریه...ممنونم گلم...همچنین برای شما
هانیه
4 مهر 92 10:55
مبارک باشه پادشاه فصل ها

ممنونم هانی جونم...برای شما هم همینطور
صدف
23 مهر 92 23:30
اول از همه شرمنده که انقدر عقب موندم از وبلاگ پرنسس عزیزم وای سوســــــــــــــــن چه کردی با دلم . الهی قربونش برم ، تصورش کردم ، تجسمش کردم به خدا دلم ضعف رفت . خدا حفظت کنه پرنسسم
مائده
29 مهر 92 16:15
سلام به وبلاگ منم سر بزن
سپیده
3 دی 92 23:29
سلام باران جونممامان باران جملاتت حالم رو عوض کرد.یاد پاییز مراغه افتادم.راستی آدرس وبلاگتون از کامپیوترم پاک شده بود.شماره ی موبایلتون هم از گوشی ام.شما هم که حبری نمی گیرید.
مامان پرنسس باران
پاسخ
سلاممممممممممم...کجایی تو دختر؟خوبی؟هستی و امیر حسین خوبن؟چند بار بهت اس دادم جواب ندادی.پاییز مراغه رو که نگو.سرویس دانشگاه یادته؟آفتاب پاییزی میگرفتیم وقتی سوار میشدیم.یاد بستنی زمستونیهای شونه ای که میگرفتیم و میخوردیم بخیررررررر...دلم برات یه ذره اس.به آقا مهرداد سلام برسون.صبح بهت زنگ میزنم