سفر به مشهد
عسل مامان ؛
امسال هم مثل سالهای پیش شب قدر 23 رو مهمون امام رضا بودیم...
وای که دعای جوشن کبیر و قرآن به سر شدن با وجود نازنینت تو حرم آقا یه شکوه خاصی داشت...
چقدر برات جالب بود و تا آخر دعا بیدار بودی و متعجب نگاه میکردی و راه میرفتی و راه میرفتی.....
پارسال این موقع اونقدر کوچولو بودی که تو شلوغی حرم با ترس و لرز اینور و اونورت میکردیم ولی امسال
خودت رو پای خودت بودی و حسابی قدم میزدی...کنجکاوی میکردی.....
در کل سفر خوبی بود و شما هم کلی شیطنت کردی ولی مامان و بابا رو اصلا
اذیت نکردی و خانوم بودی..
زیارتت قبول شیرینترینم.....
باران در زیست خاور
باران و عشق لابی :))) :
تو هواپیما خیلی آروم بودی و حتی یه عمویی که پیشمون نشسته بود از خانوم بودنت شما کلی عشق کرده
بود و کلی ازت تشکر کردن که همسفر خوبی براشون بودی...تو برگشت هم بیشترش خواب بودی.....
در حال خرابکاری با مداد :)))
با بابایی:
تو رستوران هتل کاملا مودب بودی...آفرین..