مام....مام......
چند روزیه تو خونه ما یه کلوچه خانوم همه اش راه می افته دنبال مامانش و هی میگه:
مام....مام....مام....مام.... و ........
اون اولا مامانش باور نمیکرد مام گفتن این پرنسس خانوم رو ...
....................................................................................................................................
کلوچه مامان؛
وقتی اون همه ذوق و شوق رو تو چشمات می بینم متوجه میشم که واقعا شما از ته دل
منو مامان صدا می زنی و این چقدر برام لذت بخشه...
چقدر شیرینه که با اون صدای ظریفت صدام می کنی و منو عاشقترت می کنی..
دوستت دارم عشق کوچولوی من...بالندگیت پیاپی....
بارانم؛
چند روزیه ماه رمضان با همه قشنگیهاش مهمون خونه هامون شده و ما رو هم
مهمون سفره پربرکتش کرده...
مامانی میدونی که تو این ماه درهای رحمت خدا به روی ما باز شده ...
ازت میخوام از مهربونمون بخوای به مامانی کمک کنه تا بتونه روزه داری کنه تو این ماه...
و شما هم اذیت نشی...و به اندازه کافی بتونی شیر بخوری..نوش جونت عزیزم...
تا امروز که همینجوری بوده...
ماه رحمت خدا برات پر از آرامش و قشنگی...