نه سال
شکوفه ی سیب من ؛
امروز نهمین سالگرد ازدواج مامان و بابا بود.
چه خوبه که تو هستی و زندگیمون رو غرق شادی کردی.
امروز خونه مامانی بودیم از صبح با عمه سارا اینا .
وقتی بابا از سر کار اومد اونجا کلی از گل و کیکی که برام گرفته بود ذوق زده شدم.
آخه فکر می کردم بابا این روز رو یادش رفته .
دوستت دارم همسر مهربونم.
روز مرد ، من و شما دختر خوبم بابا رو سورپرایز کردیم.
آخه بابا تو این روز تا ظهر سر کار بود .
برای بابا پیراشکی مورد علاقه اش رو درست کردیم.
تو با دستهای کوچولوت خمیر میدادی به من و با همکاری هم تونستیم این روز رو پرخاطره کنیم.
چون روز /در /ستی توی وبلاگت نذاشتم خواستم همینجا از این روز یاد کنم که برات به یادگار بمونه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی