بعد از مدتها ....
پرنسس مامان و بابا ؛
سلام .... بعد از مدتها اومدم برات بنویسم ... این چند وقت واقعا سرم خیلی شلوغ بود مامانی ....
اول اینکه 3 آبان رفتیم شاهرود و روز 4 آبان عمه سارا نی نی خوشگلش رو به دنیا آورد
و شما صاحب یه پسر عمه ی زیبا شدی و تعداد پسرعمه های شما به 2 رسید...
امیدوارم قدمش برای همه امون پر از خیر و برکت باشه...
بعد از اینکه از شاهرود برگشتیم حسابی دنبال کارهای حلیم نذری امسالمون بودیم ...
شب تاسوعای امسال هم برای سال هفتم بود که نذرمون رو ادا کردیم ...
شما هم خیلی به مامان و باابا کمک کردین ... مخصوصا امسال کلا دست تنها بودیم
ولی امام حسین خودشون کمکمون کردند..
الان چند روزی میشه که اوضاع به حالت عادی برگشته و من و شما توی این روزهای پاییزی
زیر نم نم بارون باهم قدم میزنیم و کلی خوش میگذرونیم ...
باهم روی برگهای زرد و نارنجی راه میریم و دستهای همدیگه رو محکمتر میگیریم ...
امیدوارم شما هم مثل مامان عاشق پاییز باشی ...
خیلی دوستت دارم عزیزمممممممممممم....
اینم یه عکس ماشینی از شما که این روزا عشق ماشین شدی و بابا هفته پیش برای شما پرنسسم
یه ماشین کنترلی گرفت و آورد خونه و کلی ذوق کردی...
هرشب باهم باهاش بازی می کنید و کلی ذوق می کنید...
تازگیها هم عاشق ماشین آتشنشانی شدی که قراره بابا برات امشب بگیره و بیاره خونه ...
فدای تو ، جان دلم ...
عکس مربوط به ماه پیشه :