پرنسس بارانپرنسس باران، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

پرنسس باران ؛ هدیه ی پر شکوه خداوند ؛

دخترک ناخوش احوال من

1391/11/9 13:47
511 بازدید
اشتراک گذاری

دخترک نازم؛

جمعه هفته پیش که از خواب بیدار شدم دیدم تموم بدنت کهیر زده

و سر و صورتت کاملا قرمز شده و باد کرده...

خدا میدونه چه حالی بهم دست داد...

مطمئن بودم که حساسیت به شربت انتی بیوتیک دادی...

از اونجایی که بابا سر کار بود من و مامان جون فوری شما رو بردیم بیمارستان کودکان

و اونجا با دیدن عکس ریه هات و کهیرهای بدنت تصمیم گرفتن شما رو بستری کنن...

همونجور که دنبال کارهای بستریت بودم اشک می ریختم

و دعا میکردم هیچ مادری حال اون لحظه منو نداشته باشه...

5 روز تمام من و شما بیمارستان بودیم و دوست ندارم  با تعریف از اون روزها

دوباره یاد مریضی و بی حالی شما بیفتم...

خدا می دونه چقدر اذیت شدی...

هر روز رگ گیری و آزمایش و گریه ها و بی تابی های شما که با دیدن همه

خانومهای سفید پوش تبدیل به جیغ میشد.

با اینکه چند روزه مرخص شدیم ولی همچنان معده ات ضعیف شده و مدام بالا میاری..

امیدوارم هرچه زودتر خوب خوب بشی و شیطونیات رو شروع کنی..

این روزا واقعا دل و دماغ هیچ کاری رو ندارم...

تصمیم دارم حالت که خوب خوب شد این پست رو حذف کنم تا دیگه این روزا از ذهنمون پاک بشه..

 

 

پ.ن:تشکر ویژه از مامان جون و پدر جون و عمو جون باران که توی این 5 روز لحظه ای باران رو تنها نذاشتن

و کلی به بابا و مامان و باران روحیه دادن..

پ.ن: از همه خاله های نی نی سایتی که مدام جویای حال باران من بودن

و هستن تشکر می کنم...امیدوارم کوچولوهاتون همیشه سلامت و شاد باشن...

 

بزودی با خبرهای خوب برمیگردیم...برامون دعا کنید...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

سمیرا مامی سایان
9 بهمن 91 20:02
آخ بمیرم چی کشیدی سوسن جون منم این روزارو گذروندم میدونم چقدر سختههههههههههه خیلی سخته خیلیییی... داشتم میخوندم یاد روزای خودم افتادم ایشالا زود زود با خبرای خوب بیای و خوشحالمون کنی روی ماه پرنسسم رو ببوس عزیز دلمممممم
هدی مامان مبین
10 بهمن 91 10:42
دلم میخواد وقتی میام اینجا... جز بالندگی و شیطنت و طنازی دخترونه چیزی نباشه... باران عزیزم...ان شاالله...بار دیگه که میری بیمارستان...برای مــــــــــــــادر شدنت باشه...آمین. خیلی دوستت دارم دختر زیبا. سوسن جون خسته نباشی جگر گوشه ات همیشـــــــه سلامت
مامی گل
10 بهمن 91 17:30
سوسن جون واقعا سخته وقتی شنیدم پرنسس بستری شده تنم لرزید ایشا... زودی خوب بشه و با اون خنده قشنگش تمام سختیها فراموشت بشه
مامان آراز
10 بهمن 91 19:41
دعا میکنم بعد این همیشه و همه جا ساااااااااالم و سلامت باشی کوچولوی عزیزم فدات بشم که کلی اذیت شدی تو این 5روز میدونی خدا بچه هارو دوست داره همیشه باهاشونه و نمیزاره اذیت بشن خوبه خوب میشی عروسکه من مامانش خسته نباشی و همیشه سایتون بالاسر باران عزیز
مامان کورش
11 بهمن 91 3:35
سلام سوسن جون این پست که خوندم حسابی حالم گرفته شد امیدوارم زود زود خوب بشه باران جونم برات دعا میکنم که زود زود خوب بشی ودیکه اینجوری مریض نشی بووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
صدف
11 بهمن 91 15:47
الهی بمیرم خاله جون که انقدر اذیت شدی . ایشالا هرچه زودتر خوبه خوب میشی و دل همه رو شاد میکنی . منتظر خبرهای خوبت هستم سوسن عزیزم . ضمنا خسته نباشی مامانِ مهربون .
شادي
11 بهمن 91 17:08
خاله برات بميره باران من آخ كه چقدر دلم برات كباب شد . زود خوب شو خاله . خوب شو و شيطنت رو از سر بگير . بزار دل ماماني هم آروم بگيره . سوسن ! هر روز براي شفاي باران عزيزم دعا ميكنم . هر روز !
آناهیتا مامانیه آرمیتا
12 بهمن 91 17:08
خیلی ناراحت شدم عزیزم واقعاخیلی سخته امیدوارم زدترپرنسس خوشگلمون خوب شه .مامانی غصه نخورایشالا زودزوددخوب میشه سعی کن قوی باشی
مامان لاله
12 بهمن 91 18:01
با خوندن پستت کلی ناراحت شدم سوسن جون. خوبه که باران جونم مرخص شده و حالا تو خونه ست. اوضاع معده ش کم کم بهتر میشه. نگران نباش.
الهه مامان گلسا
19 بهمن 91 0:25
خاله برات بمیره که اینقدر اذیت شدی
سمیرا مامی سایان
21 بهمن 91 14:33
عزززززززیز دلم هر روز میام به وبلاگت سر میزنم مامانش بیا خبرای خوب از پرنسسمون بده دلم واسش تنگول شده