دخترک ناخوش احوال من
دخترک نازم؛
جمعه هفته پیش که از خواب بیدار شدم دیدم تموم بدنت کهیر زده
و سر و صورتت کاملا قرمز شده و باد کرده...
خدا میدونه چه حالی بهم دست داد...
مطمئن بودم که حساسیت به شربت انتی بیوتیک دادی...
از اونجایی که بابا سر کار بود من و مامان جون فوری شما رو بردیم بیمارستان کودکان
و اونجا با دیدن عکس ریه هات و کهیرهای بدنت تصمیم گرفتن شما رو بستری کنن...
همونجور که دنبال کارهای بستریت بودم اشک می ریختم
و دعا میکردم هیچ مادری حال اون لحظه منو نداشته باشه...
5 روز تمام من و شما بیمارستان بودیم و دوست ندارم با تعریف از اون روزها
دوباره یاد مریضی و بی حالی شما بیفتم...
خدا می دونه چقدر اذیت شدی...
هر روز رگ گیری و آزمایش و گریه ها و بی تابی های شما که با دیدن همه
خانومهای سفید پوش تبدیل به جیغ میشد.
با اینکه چند روزه مرخص شدیم ولی همچنان معده ات ضعیف شده و مدام بالا میاری..
امیدوارم هرچه زودتر خوب خوب بشی و شیطونیات رو شروع کنی..
این روزا واقعا دل و دماغ هیچ کاری رو ندارم...
تصمیم دارم حالت که خوب خوب شد این پست رو حذف کنم تا دیگه این روزا از ذهنمون پاک بشه..
پ.ن:تشکر ویژه از مامان جون و پدر جون و عمو جون باران که توی این 5 روز لحظه ای باران رو تنها نذاشتن
و کلی به بابا و مامان و باران روحیه دادن..
پ.ن: از همه خاله های نی نی سایتی که مدام جویای حال باران من بودن
و هستن تشکر می کنم...امیدوارم کوچولوهاتون همیشه سلامت و شاد باشن...
بزودی با خبرهای خوب برمیگردیم...برامون دعا کنید...