سفر به مشهد در آغاز ورود به چهار سالگی
دختر بی نظیر من ؛
امسال سفرمون به مشهد عزیزمون خیلی خاطره انگیزتر بود... بخاطر اینکه شما کاملا همه چی رو درک
می کردی و همه رفتارت آگاهانه بود... اینکه هی دلت برای زیارت تنگ می شد ... هی می گفتی مامان
بریم سقاخونه...
مامان پس کی میریم حرم ؟ و از این قبیل سوالات...
قربونت برم که به محض وارد شدن به صحن به آقا سلام می دادی و من و بابا از این کار شما
لذت می بردیم...توی اون شبهای عزیز از آقا ممنون بودیم که پذیرای ما بودند..
هرسال ما رو شرمنده خوبیهاشون می کنند و مهمون ویژه اشون هستیم...
چهار شب هم افطار رو توی رستوران حرم بودیم ...
عکسها رو در ادامه مطلب میذارم...
نیشابور :
ورودی حرم :
صرف صبحانه تو هتل:
طرقبه:
لابی هتل .. همه اش دنبال دوست بودی و با بچه های عرب فارسی حرف می زدی و ازشون می خواستی با شما دوست بشن ولی اونا متوجه منظورت نمی شدن...
اینجا تازه از حرم برگشته بودیم... کیف می بردی با خودت و چادرت رو میذاشتی توش تو مسیر برگشت:
افطار بی نظیر رستوران حرم :
شب 21 ... بازگشت از مراسم شب قدر ... کافی شاپ هتل
مشغول تماشای تی وی
لوس مامان و بابا ..
زیست خاور: